یه سری لحظههای ناب و کوتاه توی زندگیادما وجود داره که دلت میخواد، زمان اونجا وایسته و تو همینطوری لبخند بزنی و لذت ببری.مثالی در این باره نمیزنم چون واضحه:) . برای خودم خیلی پیش اومده.مخصوصا زمانایی که تو دلم غوغا بوده و حاله روحیمم تعریفی نداشته،یه سری اتفاقات کوتاه میوفتادن و باعث میشدن حس بهتری داشته باشم.
[ ببخشید که پارازیت میندازم.اما ماه امشب خیلی خوشگل شده:")) نوره کمی داره و توی لایه هایی از ابر پوشونده شده.اما هنوزم زیبا و دوستداشتنیه.]
خب.برگردیم سره موضوع اصلی.
یه سری زمان ها برای ما با ارزش هستند.درست مثل یه سری لبخندها و فیلم ها و نوشتهها.
من سعی کردم تا اونجا که در توانم هست از هرکدوم یادگاری داشته باشم.
فیلم های مورد علاقم رو نگه داشتم، نوشتههای مورد علاقم رو یه جایی قایم کردم.
و لبخندهای مورد علاقم اونا رو گوشهی قلبم برای وقتایی که حالم خوب نیست یادگاری گذاشتم.
و گه گاهی دلم میگیره. از اینکه این قدرت رو ندارم تا زمان رو برای چند ثانیه متوقف کنم
و گاهی هم گله میکنم از اینکه نمیتونم مغز ادما رو بخونم.
امروز و امشب میتونه یک روزه خاص باشه. و من برای یادگاری نگهداشتنش دارم مینویسم.
البته بیهدف شروع کردم و متن های بیهدفم بیسرو تهاند. اصلا معلوم نیست چی میگم و به کجا میرسم. فقط مینویسم تا غیرهمستقیم بگم دقیقا چه اتفاقی افتاده و چی توی دلم داره ورجه وورجه میکنه.و این لبخنده کش رفتهی روی لبم حاصل چیه
آاااخیلی سخته. نمیگمش! در عوض . هر وقت این متن رو دیدی بجای فکر کردن به اینکه چه اتفاقی افتاده.به این فکر کن . چه اتفاقاتی میتونه تو رو وادار به نوشتن کنه و باعث بشه یه چیزی توی قلبت بالا و پایین بپره.
درباره این سایت